زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

باستان شناسی

باسْتانْ‌شِناسی، علم پژوهش گذشتۀ انسان بر پایۀ آثار بازمانده از او. این آثار شامل بازمانده‌های استخوان انسان و جانوران و بقایای غذا و هرگونه ماده‌ای است که انسان با کار خود در آن تغییر شکل داده، و یا ابزاری از آن ساخته (هول، 8؛ «باستان‌شناسی»، 1).
باستان‌شناسان مطالعات خود را بر جوامع گذشته و تغییرات آن جوامع طی دوره‌های کاملاً طولانی متمرکز کرده‌اند. آنان به مجموعۀ عظیمی از اطلاعات دربارۀ گذشتۀ انسان در روی زمین و زیر آن دسترسی پیدا می‌کنند که شمل همۀ مدارک موجود در گذشته نیست، زیرا آنچه به دست می‌آید، تنها بقایای مواد پایا مانند تکه سفال، ابزار سنگی یا استخوانی است. باستان‌شناسان باید با انوع اطلاعات دیگر و استدلالهای مدارک خود را کامل کنند (همان، 2-1). این مواد به دست آمده، برخلاف منابع مکتوب تاریخی، گویای مستقیم سرگذشت انسان نیست، بلکه پایۀ بررسی و بازسازی مطالعاتی آن است (GSE, II/ 245).
گذشتۀ انسان به دو دورۀ تاریخ و پیش از تاریخ تقسیم می‌شود. چنانکه گذشتۀ تاریخی به منزلۀ «آنچه با نگارش (خط) ثبت شده است»، تعریف می‌شود. پیش از تاریخ آن است که با نگارش ثبت نشده است، از این رو، انسان هرجا که تاریخ و شرع وقایع روزگار خود را به ترتیب مطرح نکرده، تاریخ او تنها برپایۀ استنتاخ قابل کشف است. نگارش در حدود سال 3000ق‌م در آسیای غربی آغاز شد. کهن‌ترین وقایعِ ثبت شده تاکنون بر لوحهای گلی سومری در بین‌النهرین (جنوب عراق) و نمونه‌های بسیار متأخرتر در بیشتر بخشهای دیگر جهان به دست آمده است (دَنیل، «صد و پنجاه سال....»، 202، 135؛ هول، 4، 3؛ نیز ﻧﻜ : رنفرو، 10) و تمامی دورل طولانی پیش از تاریخ تنها با گسترش باستان‌شناسی شناخته شده است، حتێ بسیاری از منابع مکتوب (هیروگلیف مصری، خط یوناین و خط میخی) را نیز باستان‌شناسان کشف کرده‌اند (GSE، همانجا). بنابراین، شناخت حدود 99٪ تاریخ بشریت که از آغاز آن بیش از 3 میلیون سال می‌گذرد، در گسترۀ دانش باستان‌شناسی قرار می‌گیرد (رنفرو، همانجا). اطلاعات بسیاری که می‌تواند مکمل تاریخ نوشته شده باشد، هنوز در انتظار توجه باستان‌شناسان خاک مدفون است. ازاین‌رو، باستان‌شناسی می‌تواند به شناخت تمامی گذشتۀ انسان کمک کند و لزوماً در جایی که تاریخ آغاز می‌شود، متوقف نمی‌گردد (هول، 5). از فن‌آوریهای باستان‌شناسی در پژوهش جوامعی هم که دارای اسناد مکتوب هستند، می‌توان استفاده کرد (دنیل، «خاستگاهها...»، 23)؛ پس وظیفۀ باستان‌شناس، دستیابی به مدارک نخستین است برای استفادۀ باستان‌شناسان دیگر، مورخان و تمامی کسانی که علاقه‌مند به شناخت گذشته هستند (بارکر، 9). بدین‌سان، میان اندیشه و علایق باستان‌شناسان پیش از تاریخ و تاریخی همپوشانی بسیاری است و روشهای آنها نیز کمابیش یکسان است و امروزه بسیاری از پژوهشگران، مرزهای میان این دو نوع باستان‌شناسی را درنوردیده‌ند (گرین، 13).
باستان‌شناسی به‌طور فزاینده‌ای به علوم دیگر وابسته می‌شود و به طور دائم از علوم طبیعی روش پژوهش را اقتباس می‌کند. امروزه باستان‌شناسی و علومی چون فیزیک، شیمی، زمین‌شناسی، زیست‌شناسی و... در جهت رسیدن به اهداف خود از یکدیگر بهره‌ می‌گیرند. باستان‌شناسی امروزه به عنوان یک «دانش» نو و والا شناخته شده است (دنیل، همان، 21) و سرانجام چنانکه گفته‌اند، هم علم است، هم هنر (همو، «صد و پنجاه سال»، 371).
هدف باستان‌شناسی بازسازی شیوه‌های زندگی انسان و بیان اسباب تغییرات آن، بر پایۀ بقایای باستان‌شناختیِ معتبر است. درواقع باستان‌شناس با طرح پرشسهای منطقی و انتخاب روشهای درست، برای رسیدن به پاسخ آنها، در گذشتۀ دور نفوذ می‌کند. باستان‌شناس نخست تاریخ اندیشه‌ها، فرضیه‌ها، و روشهای نگریستن به گذشته است، سپس تاریخی از تحول و تکامل روشهای صحیح پژوهش و به کارگیری آن اندیشه‌ها و جست‌وجوی پرسشها و سرانجام تاریخ کشفیات. اندیشه‌ها و جست‌وجوی پرسشها و سرانجام تاریخ کشفیات، اندیشه‌ها، فرضیه‌ها و روشها به‌طور مداوم تغییر می‌کند، ازاین‌رو، سرشت باستان‌شناسی به عنوان علمی نوپا پویایی است (رنفرو، 17، 14).

تاریخچه

واژۀ « باستان‌شناسی» را نخستین‌بار افلاطون (سدۀ 4ق‌م) در جامع‌ترین آن دربارۀ آشنایی با آثار کهن به کار برد؛ با اینهمه، مدت طولانی، تقریباً تا امروز، این واژه معانی گوناگوی در سرزمینهای مختف داشته است. در سدۀ12ق/ 18م این واژه برای تاریخ هنر باستان در نظر گرفته شد و در سدۀ 13ق/ 19م (زمانی که تمامی بقایای تاریخ باستان و نه دقیقاً هنروری آن جل توجه کرد) مفهوم امروزی باستان‌شناسی به تدریج شکل گرفت (GSE, II/ 246).
تمامی جوامع از کهن‌ترین روزگار دربارۀ گذشتۀ خود کنجکاور بوده‌اند؛ اسطوره‌ها، داستانهای آفرینش جهان و آدمی در بخش اعظم تاریخ انسان بیانگر این توجه است (تریگر، 27). نبونیدوس آخرین پادشاه بابل در سدۀ 6ق‌م نخستین کاوش را به نتیجه رساند. وی در زیر معبد شَمَش در سیپار به پیِ سنگیِ بنایی متعلق به حدود 000‘2 سال پیش از آن دست یافت. اگرچه او باستان‌شناس نبود، اما روشهای کار وی همانند باستان‌شناس سدۀ 19م بود (دنیل، همان، 16؛ رنفرو، 18؛ نیز ﻧﻜ : بان، 2، 1). توسیدید مورخ یونانی (سدۀ 5ق‌م) به کاوش گورهایی در جزیرۀ دِلُس که حاوی زره و سلاح بودند، اشاره کرده است (تریگر، 30).
یونانیها نخستین کسانی بودند که به اصل انسان و رشد و تکامل او توجه کردند و آشکارا خاطراتی از گذشتۀ پیش از تاریخ خود داشتند. هُمر تمدنِ برنز را نشان می‌دهد. به‌نظر می‌رسد که هِسیود، شاعر سدۀ 8ق‌م یونان، از تقدم برنز بر آهن آگاه بوده است. وی گذشتۀ انسان را در 5 مرحلۀ طلا، نقره، برنز، پهلوانان اسطوره‌ای و آهن شرح داده است. هرودت تحت تأثیر قدرت و قدمت تمدنهای مصر و ایران قرار گرفته بود. او همچنین سکاییها و فرهنگ آنها را به دقت وصف کرده است. کاوشهای جدید گورهای سکایی گفته‌های او را ثابت می‌کند. رومیها در زمان تاکیتوس و ویولیوس سزار قوم‌شناسانی در حد هرودت داشتند. لوکرتیوس (99-55؟ق‌م) ــ شاعر و فیلسوف رومی که پدر باستان‌شناسی نامیده می‌شود ــ معتقد بود که انسان، نخست ناخنها و دندانها، آنگاه استخوان، چوب و آتش را به کار برد و سپس مس و سرانجام آهن را به دست آورد. مراحل پیشنهادی لوکرتیوس بر پایۀ اندیشۀ فیلسوفانه، طرحی عمومی ازسیر تکامل تمدن است (دنیل، همان، 15-14).
در جهان کهن تاریخ جغرافیا و قوم‌نگاری رشد و تکامل یافته بود، اما دانش باستان‌شناسی مبتنی بر نظام پژوهشی است که نمی‌توان نشانه‌های آن را تا یوتان کهن پی‌گرفت. با اینکه برخی محققان جهان کهن‌گاه از مطالعۀ آثار دست ساخته برای تکمیل یافته‌های خود از متون کهن استفاده می‌کردند، اما بنیاد فن‌آوری خاصی را برای کشف یا مطالعۀ چنین آثاری ننهادند. در واقع می‌توان گفت که دانشی مانند باستان‌شناسی در هیچ‌یبک از این تمدنهای گذشته وجود نداشت و با اینکه فیلسوفان باورهای مذهبی را به صورتهای گوناگون جایگزین اصل انسان و تمدن او کردند، کاملاً در مرحلۀ حدس و گمان باقی ماندند (تریگر، 31).
با انحطاط جهان کهن حتێ حدس و گمان یونانیها و رومیها نیز دربارۀ نخستین بی‌نتیجه ماند. در ایتالیا، طی دورۀ رنسانس توجه به جهان کلاسیک و اندیشه‌های فیلسوفان آن نیز جانی تازه یافت. پژوهشگران و جهانگردان در سفر به ایتالیا و یونان، بقایای آثارگذشته‌های دور را در پیرامون خود مشاهده و مطالعه کردند. در رم، اشراف، پاپا و کاردینالها به جمع‌آوری آثارهنری کهن پرداختند و خانه‌های خود را با اشیاء هنری آراستند و برای دستیابی به آثار پرارزش و افزودن آنها به مجموعۀ خود به کاوشهای خصوصی نیز دست یازیدند (دنیل، همان، 17-16). در سرزمینهای شمالی و شرقی اروپا نیز مجموعه‌ها شکل گرفت و مطالعۀ آثار هنری تا سدۀ 12ق/ 18م زمانی که یوهان یوآخیم وینکلمان (1717-1768م) مورخ آلمانی، کتاب «تاریخ هنر» مشهور خود را با دیدگاه تاریخی منتشر ساخت، ادامه داشت. وینکلمان پیشگامی بود که راه را فراروی پژوهندگان باستان‌شناسی گشود (همانجا). درآغاز جاهای مشهوری که جلب توجه می‌کرد، زمینۀ اصلی کار شد. با کاوش شهرهای رومی هرکولانوم و پمپئی در سدۀ 12ق/ 18م، باستان‌شناسی به مفهوم وسیع آن رو به تکامل نهاد. اگر چه در آغاز این کاوشها خشن و ویرانگر بود، اما در سدۀ 13ق/ 19م کاوشهای برنامه‌ریزی شدۀ دقیق پمپئی صورت گرفت که نخستین کاوش طراحی شدۀ بزرگ در تاریخ است (دنیل، همان، 153؛بان، 60-50).
لشکرکشی ناپلئون به مصر در 1213ق/ 1798م آغازی بود بر توجه اروپاییان به غنای فرهنگی سرزمینهای اسلامی. ناپلئون آگاهانه همراه لشکر خود ارتش کوچکی شامل 167 محقق داشت. طی اشغال مصر، این گروه، جغرافیا، گیاهان و جانوران، آداب و رسوم و به ویژه بناهای کهن مصر را با جزئیات کامل مطالعه کردند. نتایج کار آنها در «توصیف مصر» (1809-1830م) منتشر شد. در نتیجۀ کشفیات این هیأت شامپولیون با مطالعۀ لوح روزتا توانست مصر کهن تحولی بنیادی بود (همو، 69-67).
در 60 سال نخستین سدۀ 19م، 4 اصل عمده در باستان‌شناسی پذیرفته شد: 1. شکل‌گیری اصول همدیس گرایی. پژوهشهای زمین‌شناسان نشان داد که لایه‌بندی صخره‌ها و ترتیب قرارگرفتن آنها بر روی هم، به سبب فرایندهای همانند (همدیس) است که تداوم ایجاد لایه‌ها در رودخانه‌ها، نهرها و دریاچه‌های را در پی دارد. این مفهوم در تاریخ انسان به کار گرفته شد و یکی از بنیادی‌ترین اصول در باستان‌شناسی گردید («فرهنگ...»، 299)؛ 2. پیشرفت تاریخ‌گذاری با به کارگیری گاه‌نگاری نسبی؛ 3. تخمین اثبات قدمت انسان، با مطالعۀ دست ساخته‌ها و استخوانهای فسیل شدۀ او همراه با فسیلهای جانوران ازمیان رفته؛ 4. نظریۀ تکامل و تغییرپذیری انواع داروین. کتاب «اصول زمین‌شناسی» در 1830-1833م، و «اصل انواع» در 1859م منتشر گردید و به عنوان سند پذیرفته شد (دنیل، همان، 28). در این سالها هدف اصلی از کاوش، دستیابی به کارهای هنری، +با هزینه‌کردن کمترین وقت و پول، برای آراستن موزه‌ها و مجموعه‌های خصوصی اروپاییان بود (همان، 152).
در نیمۀ دوم سدۀ 13ق/ 19م باستان‌شناسان به طور فزاینده‌ای به مسائل تاریخی علاقه‌مند شدند و با درک نیاز روزافزون به بررسی گاه‌نگاری و گوناگونی فرهنگی، به جست‌وجوی اطلاعات از محوطه‌هایی پرداختند که برپایۀ مدارک مکتوب از آنها آگاه بودند. یکی از پیشگامان اینگونه تحلیلهای لایه‌نگاری، فیورِلی (1823-1896م)، سرپرست کاوشهای پمپئی بو. در مکتب باستان‌شناختیِ او بود که دانشجویان توانستند فن‌آوریهای او را  بیاموزند (تریگر، 196). نکتۀ مهم اینکه این کاوش نظام‌مند توجه جهانی را به اشیاء مصرفی روزانه جلب کرد و پژوهشگران آموختند که این اشیاء می‌تواند آگاهی تاریخی در بر داشته باشد (ﻧﻜ : GSE, II/ 246). کار فیورلی را کونزه (1831-1914م) و کورتیوس (1814-1896م) پیش بردند. هدف این دو باستان‌شناس ثبت نقشه‌ها و لایه‌نگاری کاوش با جزئیات کافی بود، تا گزارش آن بتواند جانشین آنچه در کاوش ویران شده است، بشود؛ گزارش کونزه حاوی مستندات تصویری و نیز نقشه‌هایی بود که مهندسان معمار تهیه کرده بودند (تریگر، همانجا). کاوش شلیمان در ناحیۀ حصارلیک (آناتولی) احتمالاً پر جلوه‌ترین کاوش سدۀ 19م بود، او در آغاز کار موفق به کشف بقایای شهر تراوای یونانی شد و 7 لایه را تشخیص داد و دورپفلد با تشخیص 9 لایه، لایه‌نگاری شلیمان را اصلاح کرد (دنیل، همان، 169-167).

فن‌آوریهای تازۀ کاوش و ثبت داده‌ها به تدریج در سراسر خاور نزدیک منتشر شد. در ربع پایانی سدۀ 19م آگاهی از نیاز مبرم به معیارها در فن کاوش موجب پیشرفت تدریجی فنون علمی باستان‌شناسی شد. پیت ـ ریوِز بر اهمیت دقت در لایه‌نگاری، ضبط و ثبت تمامی یافته‌ها تأکید داشت. پِتری (1835-1942م) طی کار در مصر و فلسطین به ثبت و ضبط دقیق و انتشار کامل و به موقع کاوشهای خود اقدام کرد. نوآوری عمدۀ او فنی کلیدی برای تنظیم گاه‌نگاری انبوه‌یافته بود: آنچه امروز «تاریخ‌گذاری ترتیبی» نامیده می‌شود و او خود آن را «تاریخ‌گذاری ترتیبی» خواند (همان، 173-172؛ تریگر، 197, 200؛ بان، 149-148؛ رنفرو، 30-29).
پیت ـ ریورز و پتری را می‌توان رهبران انقلاب در باستان‌شناس دانست، زیرا این دو، باستان‌شناسی را از مطالعۀ اشیاء هنری به مطالعۀ تمامی اشیاء تبدیل کردند (دنیل، همان، 171). در این دوران کشفیات تازۀ باستان‌شناسی به ابداع طرحهای گاه‌نگارانه کمک کرد. «گاه‌نگاری نسبی» اصلاح شد و «گونه‌شناسی» به وجود آمد. مشهورترین گونه‌شناس سدۀ 19م مونتلیوس (1843-1921م) است. تجربۀ کار بسیار، او را به درک تغییرات ظریف در گونه‌های اشیاء هدایت کرد (بان، 134-133).
باستان‌شناسی در بین‌النهرین با کاوش تپه‌ها به امید یافتن گنج و کارهای هنری آغز شد اما به‌تدریج در دهۀ 40 سدۀ 19م به کاوشهای برنامه‌ریزی شده مانند کاوش بوتا در نینوا و خُرساباد تغییر یافت (دنیل، همان، 73-70). در سالهای پایانی سدۀ 19م کاوشهای منظم سومر، منجر به کشف بقایای تمدنی شد که پیش از این ناشناخته بود. معتبرترین کاوش محوطه‌های سومری را از آن گورهای سلطنتی «اور» به سرپرستی وولی است (همان، 202-200).
با آغاز سدۀ 20م چهرۀ باستان‌شناسی دگرگون شد. شمار باستان‌شناسان افزایش بسیار یافت و این علم از نظر تحلیلی موشکافانه‌تر، و فنون کاوش نیز کاربردی‌تر شد. ویلر (1890-1976)م)، باستان‌شناس انگلیسی،یکی از چهره‌های برجستۀ این زمان، روش پبت ـ ریورز را پی پرفت. وی فن‌‌آوری کاوش را با روش تقسیم محوطۀ باستانی به شبکه‌ای از مربعها ــ که هریک به‌طور مستقل کاوش می‌شد ــ تکمیل کرد. روشی که هنوز به‌طور گسترده در سراسر جهان از آن استفاده می‌شود (بان، 200-199؛ رنفرو، 30)، چایلد (1892-1975م) چهرۀ پرآوازۀ باستان‌شناسی سدۀ 20م بر این باور بود که تمام جنبه‌های تمدن اروپایی برگرفته از خاور نزدیک است و همچنین وی به خاستگاههای کشاورزی و پیدای شهرها و تمدنها توجه داشت؛ روندی که آن را «انقلاب نوسنگی» و «انقلاب شهرنشینی» نامید و در کتاب «افول تمدن اروپایی» (1925م) به بحث دربارۀ نظرات خود پرداخت (بان،244، 135).

صفحه 1 از3
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.